مبارزۀ عدم تشدد از گاندی هند تا گاندی سرحد و سرنوشت پشتون ها
نویسنده : مهرالدین مشید نویسنده : مهرالدین مشید

 

 

قسمت ششم- قسمت هفتم

از سال 1939 تا 1945  جنگ جهانی ادامه یافت و در این مدت جنبش های ضد انگلیسی در قلمرو های تحت انگلیس در سراسر جهان شدت اختیار نمود که جنبش ضد بریتانیایی به رهبری گاندی در هند هم وارد مرحلۀ جدیدی گردید . خان غفار خان هم جنبش "خدایی خدمتگاران" را تاسیس نمود و در کنار آزادی خواهان هند که کنگرۀ ملی در پیشاپیش آن قرار داشت ، به مبارزه بر ضد بریتانیا پرداخت .

در سال 1945 جنگ دوم جهانی بوقوع پیوست که این جنگ سرنوشت بسیاری کشور ها راعوض نمود که درنتیجه سبب نابودی امپراطوری بریتانیا در جهان  گردید . در این جنگ بریتانیا بیش از هرزمانی امکانات اقتصادی و تخنیکی خود را از دست داد . این نابودی های اقتصادی بریتانیا فرصت هایی تازه ییرا برای کشور های تحت استعمار بریتانیا مساعد گردانید که خان هم با استفاده از این فرصت فعالیت های سیاسی خود  را بر ضد انگلیس ها بیشتر از گذشته با کنگرۀ ملی و مسلم لیگ هماهنگ کرد ؛ اما بنا بر دخالت انگلیس ها نتوانست به هدف نهایی خود برسد که همانا آزادی صوبه سرحد بود . 

بعد از استرداد استقلال هند بوسیلۀ بریتانیا درسال 1947 نشستی در "وکنگ"صورت گرفت که درآن حزب کنگرۀ ملی به رهبری گاندی ، مسلم لیگ به رهبری جناح و خدایی خدمتگاران به رهبری پاچاخان اشتراک داشتند . وی میگوید که در این نشست گاندی هم طرح تقسیم نیم قاره را پذیرفت که او این تصمیم گاندی را حبرت آور خوانده است ؛ زیرا خان طرفدار تجزیۀ نیم قاره  به دو کشور هند و پاکستان نبود . به ادامه نوشته است که در این نشست خلاف خواست پاچاخان مسآلۀ انتخابات در سرحد به اثر فشار سردار "پیتل" و "راج گوپال اچاریه" بعد از بحث زیات فیصله گردید . پاچاخان بعد از این فیصلۀ تحمیلی از گاندی شکوه کرد که او همیش در کنار کنگرۀ ملی قرار داشت و از فیصله های مشترک آن پشتیبانی میکرد ؛ اما چگونه شد که او در این فیصله طرف مردم صوبه سرحد را نگرفت و آنان را تنها گذاشت  . خان این تصمیم را جفای بزرگی در حق صوبه سرحد خواند .

گاندی (7)در پاسخ به پاچاخان گفت که او همراه با جناج فردا نزد وایسرا رفته و در دمونت بیستن موضوع را مطرح خواهند کرد ؛ وی می افزاید ، فردا که هر سه آنان یکجا شدند . جناح برای گاندی گفت که او خان برادران هستند . این موضوع را حل میکنند که بعد جناح برای خان گفته بود که برای صوبه سرحد حکومت خود مختار (پرانشل اتونامی ) را خواهد داد که بعد ها به وعدۀ خود وفا نکرد .

بعد تر پاچاخان فهمید که گاندی و جناح در خفا بر ضد او با یکدیگر به توافق رسیده بودند و به طرح خود در یک نشست سه جانبۀ سمبولیک مشروعیت  بخشیدند . نشست نامنهاد " وکنگ" در واقع توطیه یی بود که در تبانی با وایسرای بریتانیا و همکاری جناح و گاندی ، برضد پشتون ها  عملی گردید . این ها زیر پوشش یک  رایگیری ساختگی و جعلی سرنوشت پشتون های صوبه سرحد را به بازی گرفتند . انتخابات طوری صورت گرفت که به اساس فبصلۀ  "وکنگ"  مردم صوبه سرحد الحاق خود را به یکی از دو دومینیون های هندوستان و پاکستان اعلام نماید . در این انتخابات قرآنکریم و گیتا کتاب مقدس هندو ها گذاشته شد و مردم صوبه سرحد رای خود را به قرآنکریم دادند که این در واقع دسیسه یی بود که از پیش ساخته شده بود .  پاچاخان و حزب وی یعنی "خدایی خدمتگاران" از اشتراک در آن خود داری کردند که در نتیجه او و 12 هزار یارانش همه زندانی شدند . (8)     

در سوم جون 1947 بریتانیا طی اعلامیه یی استقلال هند و پاکستان را اعلان نمود که در آن از آزادی صوبه سرحد به کلی چشم پوشی گردید .  باشنده گان صوبه سرحد انتخابات را تحریم کردند و در هر سو علم مخالفت بلند کردند ؛ اما باز هم تحت نظر مقامات بریتانیایی و بدون نظارت هیآت بیطرف برگزار گردید که از جملۀ 3 ملیون باشنده گان صوبه سرحد تنها 300 هزار تن رای دادند که آخرین بررسی ها نشان دادکه باز هم کمتر ازن نصف آرا به نفع الحاق صوبه سرحد به پاکستان بود که حتی ده در صد آرای رای دهنده گان را هم تشکیل نمیداد. انگلیس ها این انتخابات نامشروع را به رسمیت شناختند . (9)

پاچاخان زیر پوشش قرار داد "وکنگ" خویش را در یک عمل از پیش انجام شده یافت که در نتیجۀ آن  جناح بر ضد صوبه سرحد از قرآنکریم استفادۀ ابزاری نموده و با غلم کردن قرآنکریم سرنوشت پشتون ها را به بازی گرفت  . این برخورد ابزاری جناح در سازش با گاندی و ویسرا ،  حتی داعیۀ اسلامی خان را برای رهایی صوبه سرحد زیر سوال برد . این سناریو خان را در حالتی قرار داد که گویا هر نوع مخالفتش با انتخابات جعلی معنای دشمنی با قرآن را داشت . این عمل گرداننده گان اصلی وکنگ حتی گرایش ها و داعیۀ های حق طلبانۀ خان را زیر پوشش اسلام مخدوش گردانید و خان را ناگزیرانه به دامن ناسیونالیزم افگند و او جز این راۀ دیگری هم نداشت ؛  زیرا در یک توطیۀ حساب شده به نام ایجاد کشوری به نام پاکستان متشکل از مسلمانان هند ، هر گونه تلاش آزادی خواهانۀ خان زیر نام اسلام خدشه دار گردیده بود .  

پاچا خان از سال 1948 تا 1957 را گاه در زندان و گاه تحت نظر سپری نمود که بعد از رهایی از زندان در6 سپتمبر 1956 به پشتونخواه رفت و به تاسیس حزب سیاسی جدید مبادرت رزید که دوباره به زندان افگنده شد ، در جنوری 1957 دوباره از زندان رها گردید و در 25 جنوری 1957 حزب "نشنل عوامی گوند" را تاسیس نمود . (12) او زنده گی خود را وقف مبارزه برای آزادی مردم خود نمود که بخش زیاد آنرا در زندان سپری نمود .   چنانکه عبدالله بختیانی می گوید که او 23 سال را بعد از آزادی پاکستان در زندان های این کشور سپری نمود . 

عبدالله بختیانی می گوید که پاچاخان آرزو داشت  تا با مجاهدین ملاقات نماید و زمینۀ مصالحه را از طریق راه اندازی مبارزۀ عدم تشدد فراهم نماید که موفق نشد . در اولین ابراز نظر او سر و صدایی در پشاور به راه افتاد که گویا پاچا خان کمونیست شده است ؛ زیرا ملاقات او با کارمل زمیه ساز همجود سر و صدا ها گردید . او از این شایعه ترسید و نتوانست در این راه گامی به پیش بگذارد .  او که راۀ عدم تشدد را راۀ صلح و راۀ مفاهمه می خواند ؛ اما شاید هم درک نموده بود که مردم افغانستان در شرایطی هستند که هر گونه دعوت عدم تشدد را دسیسه یی از سوی دشمنان خود تلقی میکردند . او به این نکته پی برده بود و  خوب میدانست ؛  ولوکه راهی را که افغان ها در پیش گرفته اند، خیلی خطرناک است ؛ اما باز هم تانی را از دست نداد و از پیش گذاردن هر گونه گامی مصالحه گرانه هم  خود داری نمود .

پاچا خان سعی نمود تا برای رهایی پشتون ها  از اسارت استعمار به شیوههای مبارزاتی یی رو آورد که بتواند آزادی و استقلال پشتون های صوبه  سرحد را تامین و تضمین نماید . او برای نیل به  چنین هدفی یگانه راه برای نجات پشتون ها را جنبش عدم تشدد و نافرمانی مدنی برگزید ؛ اما میگفت ، زمانی این جنبش می تواند به پیروزی برسد که سطح آگاهی های فرهنگی و سیاسی پشتون ها بلند برده شود . از همین رو تلاش کرد تا مراکز تعلیمی را در صوبه سرحد بوجود آورد ؛ زیرا او پیشرفت و رمز موفقیت جنبش عدم تشدد را متوازی با ارتقای سطح آگاهی های مردم خود میدانست  . او باور داشت که  پشتون ها زمانی از فاجعه ها و پی آمد های ناگوار استعماری نجات می یابند که جریان منظم و خود جوش سراسری را درمستوای آگاهی های سیاسی و اجتماعی در یابند که بتواند بصورت فراگیر در طیف وسعی تودههای بزرگ پشتون را به دنبال خود بکشاند . از اینکه او داعیۀ نافرمانی مدنی را در پیش داشت ؛ از همین رو خانه به خانه دروازههای پشتون ها را تک تک مینمود و با آنان سخن میگفت و آنان را به جنبش نافرمانی مدنی دعوت مینمود . شاید او در کنار عوامل دیگر از جمله علت هاییکه به جنبش عدم خشونت رو آورده بود ، ناشی از اختلاف میان اقوام پشتون ها بود که در نبرد های آزادی خواهانه بصورت متفرق و پراکنده سهم می گرفتند و این تشدد و پراگنده گی آنان زمیینه یی برای نفوذ استعمار بود که با ایجاد اختلاف میان آنان موفق به عملی گردانیید فارورد پالیسی (تفرقه بینداز و حکومت کن ) خود می گردید که هنوز هم این سیاست انگلیسی در منطقه پا بر جا است . ازاین رو او تلاش کرد تا تمام پشتون های را در زیر چتر یک جنبش فراگیر نافرمانی مدنی بسیج نماید و توسعه و گسترش مراکز تعلیمی و فرهنگی یا به تعبیری مراکز جامعۀ مدنی را از مولفه های مهم جنبش عدم خشونت میدانست ؛ زیرا او دریافته بود که چگونه استعمار از ناآگاهی های پشتون های سؤ استفاده کرده است و او از سویی هم یه گونه یی ساختار های ایتنکی و قومی پشتون ها را که در بافتی سنتی بهم تنیده شده است ، زمینه ساز نفوذ استعماری میدانست . از همین رو او تلاش کرد تا سطح آگاهی پشتون ها را بلند ببرد تا بتواند با دمیدن نور آگاهی در فرد فرد خانۀ پشتون ها چراغ نور روشنی بخش را بر فراز راۀ آنان روشن نماید . به باور او تنها نور آگاهی است که میتواند خلای نفاق میان پشتون ها را پر نماید و این پدیدۀ شوم و مرگبار است که ملت ها را به نابودی و رکود فرهنگی ، سیاسی ،  اقتصادی و اجتماعی می کشاند . او می خواست پشتون ها را به سوی یک بیداری ملی و رستاخیز اجتماعی سوق بدهد . او دریافته بود که تنها بیداری ملی در میان پشتون ها است که می تواند از ایجاد درز های نفاق میان آنان جلوگیری نماید و از سویی هم در موازات تقویۀ پیوند های قومی و قبیله یی یک گونه وحدتی فراقومی را جستجو مینمود که همانا تقویۀ وحدت ملی پشتون ها را بصورت فراگیر تر در زیر  چتر وحدت دینی آنان را به کاوش گرفته بود . به باور او پشتون ها  زمانی به آزادی و استقلال واقعی نایل می آیند که وحدت قومی خویش را در زیر پوشش دین بزرگ اسلام تقویه و گسترش بدهند و در غیر این صورت هرگونه گرایش های قومی کورکورانه را فاجعه یی برای پشتون ها برمیشمرد ؛ گرچه او چنان در چنبرۀ رقابت میان گاندی و جناج گیر مانده بود که یک سنگ دین هندویی را به سینه میزد و دیگری سنگ دین اسلامی را ؛ در حالیکه هر دو به نحوی هر دو دین را ابزاری برای بر آورده شدن اهداف مبارزاتی خود گردانیده بودند ؛ اما در این میان برزگتری ضربه را فخر افغان متحمل گردید که همانا ناگزیر شد تا برای رهایی پشتون ها دست به دامن ناسیونالیزم پشتون بزند ؛ گرچه این حرکت او نظر به شرایط آنروی یک حرکت ایجابی بود که در دراز مدت در پی اصلاح آن بود ؛ اما مرگ او را مجال نداد ؛ اما برنامه ییرا که خان در راستای بیداری ملی پشتون های آغاز کرد و عمری برای بسر رساندن آن کار خستگی ناپذیر نمود نه تنها در  زمان حیات تا مرگ او ناتمام ماند ؛ بلکه این خلای بزرگ آگاهی هنوز هم درمیان پشتون ها پر نگردیده است . امروز هم پشتون ها در زیر ساطور ناآگاهی های قبیله گرایانه خورد می شوند و اسیر سیاست ها و توطیه های استعماری هستند . در میان پشتون ها گرایش های قومی چنان نیرومند است و ریشه های عمیقی در تار و پود فکری آنان دارد که امروز هم قربانی این پدیدۀ شوم ومنحط فکری هستند . استعمار در هر زمانی از این گرایش های فکری پشتون ها بهره میگیرد . بریتانیا دیروز با استفاده از نفاق و نا آگاهی میان پشتون ها توانست که به پیش بردن اهداف استعماری خود در دو طرف دیورند نایل آید که حتی یکی از عوامل شکست  غفار خان چه پیش از نشست "ورکنگ" و چه بعد از آن موجودیت نفاق در میان پشتون ها بود که انگلیس ها با توجه به مهرههای خود در میان پشتون های صوبه سرحد وقعی به خواست خان نداده و در یک رایگیری جعلی سرنوشت این مردم را به قربانی گرفتند و تلاش های خان را برای آزادی مردمش به هیچ گرفتند و در نطفه خنثی نمودند .

امروی هم شاهد قربانی بیرحمانۀ پشتون ها در دو طرف دیورند هستیم . بصورت آشکار نمایان است که چگونه هر روز دهها پشتون افغانستانی قربانی مبارزه با تروریزم می شوند . این در حالی است که طالبان در پیوند با القاعده داعیه یی خلافت اسلامی را در سطح جهانی دارند ؛ البته داعیه ییکه فراتر از مرز های پشتون گرایی است و حتی ذهنیت پشتون محوری در آن نقشی ندارد و نمی تواند ، نقشی هم داشته باشد ؛ اما با این هم دیده می شود که چگونه در این بازی خطرناک بیشتر از هر ملیتی پشتونها قربانی می شوند .

در این شکی نیست که در عقب این سناریو دستان بزرگی نهفته اند و با چنگ ودندان چرخ این بازی خطرناک را به پیش میبرند ؛ زیرادر این بازی مافیای سیاسی ، نظامی و اقتصادی بین المللی بصورت همدست و یک پارچه برای شعله ور گردانیدن این آتش عمل مینمایند . مافیایی که فرا تر از "تانژیرو" دهها چهره و صد ها پای دارد . در هر سیما  جلوه یی از راهکار جدید سیاسی را ارایه کرده و پای کاذب خود را به سوی آن در همکاری و مشارکت لابی های  تر دست میکشاند .  چنانکه سه گروه در امریکا می خواهند که این کشور در بحران افغانستان باقی بماند . این سه گروۀ لابی عبارت از لابی تیل به رهبری فرماندۀ سابق ناتو و مشاور جدید امنیت ملی اوباما جیمز جونز ، لابی اسلحه که نمایندۀ بزرگ آن رابرت گیتس وزیر دفاع امریکا و لابی صهیونیستی به رهبری جوبایدن معاون اوباما نام برده است که این ها  در تلاش اند تا بحران افغانستان دوامدار باقی بماند ؛ زیرا از ادامه جنگ این گروه نفع میبرند و در برکناری کرستال نیز دست دارند . این گروه در صدد دست یابی به چشمه های نفتی تازه و بدست آوردن نفع بیشتر و گسترش نفوذ اسراییل بر کشور های عربی است که بینانگذار این مفکوره هالبروگ  است که در یک خانوادۀ یهودی تولد شده و شریک کار و تجارت هنری کیسنجر یهودی است که رفیق دیگر او مپیلاسویج رهبر خونخوار صرب ها و سابق رییس بانک بلگراداست ؛ اما با این همه پیچیده گی هاییکه در نبرد مافیایی تروریزم نهفته بوده و افسار آن از آنسوی اوقیانوس ها به حرکت در آمده است ، ولی نمی توان از این حقیقت چشم پوشید که این جنگ بیرحمانه بیشترین قربانیان خود  را از میان پشتون ها بر میگزیند .  این خشونت بیرحمانه ییکه حالا بوسیلۀ غربی ها برضد مردم افغانستان آغاز شده است . ریشه در خشونت طلبی های انگلیس در قرن نزدهم دارد که وایسرای انگلیس سرنوشت پشتون های صوبه سرحد را به خواست  گاندی و  جناح  به معامله گرفت و بیشترین قربانی را پشتون ها متحمل شدند و اما اکنون که دامن دسیسۀ کنونی زیر نام "مبارزه با ترویزم گسترده تر از هرزمانی است ، ترس آن میرود که باز هم در آخرین تحلیل بیشترین قربانی آن پشتون ها باشد . 

پشتون ها برای رهای از فاجعۀ  کنونی دو راه در پیش دارند یا اینکه باز هم خود را قرابانی اهداف استخبارات نظامیان پاکستانی و شرکای منطقه یی و جهانی اش نمایند . منتظر بمانند تا هر چه بادا باد مقدرات خود را در شاخۀ آهوی تقدید بگذارند یا اینکه همدست و متحد شده و برای رهایی از دام توطیه های بین المللی و رهایی از چنبرۀ طالبان و القاعده راۀ سوم را در پیش بگیرند که همانا قیامی عدم خشونت و نافرمانی عمومی در برابر توطیه های بین المللی است که هر دم  آتش آن بر ضد آنان بیشتر زبانه می کشد . راهی را که خان آغاز کرد تا بدین وسیله هر نوع بهانۀ استعماری را برای لشکر کشی به صوبه سرحد منتفی بگرداند و اکنون زمان آن فرا رسیده است که دو طرف دیورند دست به نافرمانی مدنی زده و متحد و همدست جنبش عظیم عدم خشونت را در برابر امریکایی ها و هم پیمانان آن بوجود آورند تا باشد که بر بهانۀ حضور نیرو های خارجی در دو طرف خط دیورند پایان بدهند .

 






December 8th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي